به گزارش ایرناپلاس، ۲۶ اردیبهشتماه یک خبر فضای رسانهای کشور و افکار عمومی را متحیر کرد؛ قتل فجیع بابک خرمدین کارگردان سینمای ایران به دست پدر و مادرش بود که هر دو توسط پلیس بازداشت شدند و تحت بازجویی قرار دارند.
در ادامه تحقیقات مشخص شد که دختر و داماد خانواده نیز به همان شیوه فجیع به قتل رسیدهاند.
طبق اعلام پلیس جنایی تهران، تحقیقات از متهمان ادامه دارد. با انجام آزمایشهای روحی و روانی در پزشکی قانونی، روانشناسان اعلام کردند از لحاظ روحی و روانی در حد اینکه گفته شود دچار جنون هستند، مشکلی ندارند. با اینحال، متهمان مدعی شدهاند که فقط به دلیل مشکلات مقتولان از جمله استعمال مواد مخدر و ارتباطات نامتعارف، آنها را به قتل رساندهاند.
حالا پس از این بررسیها، سرپرست دادسرای جنایی تهران گفته: متهمان (پدر و مادر بابک خرمدین) در اظهاراتشان گفتهاند از کرده خودشان پشیمان نیستند و حتی پدر مقتول گفته اگر از بازداشت بیرون بیایند، دو فرزند دیگرشان را هم به قتل میرسانند.
با توجه به این افکار و ذهنیتها پرسش این است که خاستگاه این رفتارها کجاست و این جنونهای رفتاری چگونه شکل میگیرد؟
مساله اختیار و عدم اختیار و جنون آنی در لحظه
کاوه قادری پژوهشگر و روانشناس بالینی درتحلیل چراییهایی وقوع این اتفاق به ایرناپلاس گفت: جنایت هولناک است حتی در فیلمهای ژانر وحشت هم پدرومادر هر دو در مثله کردن فرزندشان همدست نمیشوند. در این چند روز، حدس و گمانهزنیهای مختلفی در مورد وجوه مختلف این قتلهای فجیع انجام شده که به نظرم هنوز بخش زیادی از واقعیت را نادیده میگیرد. در ابتدا باید به این نکته که در فضای مجازی پخش شده که گویا پزشکی قانونی سلامت روان این والدین را تائید کرده اشاره کنم و بگویم که این یک تائیدیه بر سلامت روان و عدم بیماری نیست بلکه در جرمشناسی و روانشناسی جنایی بحثی بسیار مناقشهبرانگیز است که بیشتر به مساله اختیار و عدم اختیار و جنون آنی در لحظه انجام جرم میپردازد که از این منظر تا این لحظه بحث بر این است که این افراد از روی اختیار و بدون جنون آنی به این جنایت اقدام کردهاند.
قادری ادامه داد: اما در مورد اختلالات، این تیپ از جنایتهای سریالی در صفات تاریک شخصیت قابل پیگیری است که نظریهپرداز اصلی آن «پالهوس» در دانشگاه بریتیش کلمبیاست. او از چهارگانه تاریک شخصیت نام برده است. افراد با صفات تاریک شخصیت واجد شخصیت ضد اجتماعی، رگههایی از خودشیفتگی، ماکیاولیانیسم و سادیسم هستند که مجموعه این ویژگیها باعث میشود افراد واجد یک قساوت درونی، نبود احساس گناه، سوءاستفاده از دیگران، پنهان کاری، احساسات سطحی و رفتارهای خشونتبار و مجرمانه بسیار فجیع باشند و حتی بعد از انجام جنایت از آسیبی که زدهاند بسیار خوشحال باشند.
چهارگانه تاریک شخصیت و جنون اشتراکی
این روانشناس افزود: انگشتهایی که مجرم به نماد پیروزی بالا آورده، چیزی شبیه فاتحان بربریت است که بر نعشهایی که سلاخی میکردند پیروزمندانه میرقصیدند.
شاید سوال باشد که این مادر چرا در چنین شرایطی همراه شده؟ بدیهی است که یکی از دلایل این موضوع میتواند ناشی از درگیر شدن در یک جنون اشتراکی باشد. اگر چه بر اساس ارزیابیهای روانپزشکی رگههایی از سایکوز تا این لحظه در این افراد تایید نشده اما از منظر روانکاوی کسی که دست به چنین همراهی فجیعی میزند و چنین جنایتی را انجام میدهد، یک رفتار سایکوتیک بروز داده که در آن مرز خیال و واقعیت بهم ریخته است.
به گفته وی، آنها در خیال خودشان پیروز شدهاند (چون دشمنان فرضی فضای روانیشان را حذف کردهاند) و فکر میکنند در واقعیت هم پیروز هستند و این بیرحمی و بیتفاوتی هولناک از صفات تاریک شخصیت ریشه میگیرد. اما یادمان باشد افرادی با چنین ویژگیهایی بیشتر از افراد عادی جرم نمیکنند و قتل انجام نمیدهند. نباید این موضوع را به انگی علیه چنین بیمارانی تبدیل کرد. فکر میکنم اینجا باید به صفات تاریک شخصیت بیشتر پرداخت چیزی که در پزشکی قانونی ایران نیاز به توجه جدی دارد.
قادری افزود: در چنین حالاتی واقعیت بیرونی آن چنان فشارآور است که فرد چارهای جز پناه بردن به خیال ندارد. حال در مواردی به هذیان و توهم آشکار میانجامد در مواردی خیر.
وی ادامه داد: در چنین فضایی، فرد در مرز بین واقعیت درونی و بیرونی مچاله میشود و میپذیرد آنچه رخ داده همان است که در فضای ذهنیش تجربه کرده. اگر چه به هذیان و توهم واضح هم منجر نشود. اما چرا فرد همچنان خوشحال است و احساس گناه نمیکند؟
حذف واقعیت و پناه بردن به توجیهات درونی
این روانشناس معتقد است: چون فرد با واقعیت درونیاش به موضوع نگاه میکند که تعدادی انسان را از بین برده که فاسد بودهاند و این یعنی قطع شدید از واقعیت؛ لزوما هذیانی رخ نداده و توهمی هم نیست اما فضا کاملا سایکوتیک (قطع رابطه با واقعیت) است. اما اینکه ربطش به شخصیت چیست طبیعتا هر شخصیتی نوعی ارتباط خاص با واقعیت درونی و بیرونی میسازد که در اینجا سایکوپاتها و افراد دارای صفات تاریک شخصیت، ارتباطشان بیشتر از جنس حذف واقعیت و پناه بردن به توجیهات درونی است. او درست گفته اگر قدرت داشته باشد خیلیها را خواهد کشت؛ چون در این نظام شخصیتی هر چیز با واقعیت درونی همخوان نباشد لایق مردن است و در واقعیت بیرونی باید حذف شود تا به حوزه آگاهی رسوخ نکند زیرا فشار روانی- اجتماعی آن قابل تحمل نیست.
قادری گفت: خرمدین گفته فلان و فلانی ... را اگر توان داشتم میکشتم...فرزندان دیگرم را میکشتم...پس به تحلیل اولم بر میگردم در این فضای سایکوتیک (قطع رابطه با واقعیت) ما صفات تاریک شخصیت را داریم که در یک اتحاد نامبارک سربرآوردهاند.
اما نقش همسر چیست و او چرا درگیر این جنون اشتراکی شده؟ او راهی ندارد جز اینکه بپذیرد فرزندانش فاسد بودهاند و همسرش محق. چون غیر از این نظام روانش فرومیپاشید. این یک دفاع سایکوتیک در برابر یک وضعیت سایکوتیک است و البته وابستگی و تابع بودن به همسر و احتمالا هوش کمتر هم دخیل است.
نظر شما